اقرارهای یک روز برفی
اگر انسان سالمی باشیم و به نظم و علت داشتن معترف باشیم عدم نظم و تعادل برایمان جای بسی تعجب و بالاتر از آن ایجاد سوال خواهد کرد چرا و چرا و چرا؟!
مثل حال فصل های ناامید …بهار بی سرسبزی یعنی بهار ناامید،تابستان بی بار و ثمر یعنی تابستان ناامید ،پاییز بی باران یعنی پاییز ناامید و ای زمستان به نیمه رسیده ی بی برف من که نشانه های ناامیدی را در دلمان تلاش کردی که بکاری، اما دلت به روزنه های آمین اجابت ،بارش برف را همچون جوانه های امید در دلهایمان شگفت…
امروز اعتراف زبان بدنِ تمام آنهایی که بی مهابا خود را به حیاط مدرسه رسانده بودند،این بود… خدایا با تمام وجود فریاد می زنیم نبود فصل زمستان همیشگی و عادی ما را دلگیر کرده بارالهی وجودمان را بااجابتت به شادی در آور ما بندگان ضعیف و مغرورت به تو نیازمندیم و هرآنگونه که می نماییم،نیستیم ،اگر به بهانه هایی از درگاهت خودمان را محروم می کنیم اما با نشانهایت که آیات روشن وجود تو هستند بودنت و آفریننده بودنت را فریاد می زنیم ما مسلمانیم یعنی تسلیم در برابر تو و قدرت نایتناهیت.

#به_قلم

موضوعات: رهایی از زندان
[شنبه 1404-02-06] [ 06:53:00 ق.ظ ]